با یک شروع پر از هیجان و نه چندان دور از موقعیتهای فکری دانشجویان این دوران ایران و نثری که به اصطلاح کتاب را به یک کتاب page turner تبدیل میکند، خیلی دور از ذهن نیست که کتاب " پاییز فصل آخر سال است"جزو کتابهای پرفروش امسال بودهاست.البته باید در نظر داشت که ناشر و تبلیغات اینستاگرامی_ آدمهای مختلف روی میزهای کافهها به همراه یک لیوان قهوه و عینکی در گوشه صفحه و دست لاک زده و جلد خاکستری با نمای برج ایفل کتاب در قابهای مختلف عکس انداخته و جملهای از کتاب را که رشتهی نخی کوچک از یک لباس هم نیست، زیر عکس_ بی تاثیر نبودهاست.
کتاب ماجرای زندگی سه دختر ۲۸ ساله ساکن تهران را به تصویر کشیده است که هر کدام به نحوی با مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنند. ویژگی خاص این کتاب که به نظر من آن را از بقیه کتابها متمایز میکند، به زبان آوردن افکار این سه دختر بدون هیچ آلایش و بی هیچ رودربایستیاست و با بیان کردن یک ماجرا از سه دیدگاه، کاملا متوجه تفاوت تفکر و رفتار یک فرد میشویم. درست همان چیزی که در واقعیت اتفاق میافتد. جملات و تشبیهات خاص هم به خواننده انگیزه میدهد تا تندتر ورق بزند و داستانها رو پیش ببرد. شاید گنگی داستان در ابتدا کمی اذیت کند، چون بدون معرفی شخصیتهای داستان، به ناگاه درون ذهن آشفتهی دختر اول_لیلا_ فرود میآییم و حتی تا صفحات آخر داستان هم با شخصیتها درست آشنا نمیشویم.
حس همزاد پنداریای که خانم مرعشی در خوانندهها بیدار میکند واقعا تحسین برانگیز است اما گاهی ترسناک است. ذهن انسان گاهی پر از افکاری میشود که بسیار آزاردهندهاست و همه سعی بر ان دارند که وانمود کنند این فکرها هیچوقت به سراغشان نیامده یا اگر آمده است، به دورترین نقطهی ذهنهایشان هلشان دادهاند. اما این کتاب تمام این افکار را به تصویر کشیده است و به نحوی میتوان گفت آنها را از کمد ته ذهن بیرون کشیده و به واقعیت تبدیل کردهاست. به همین دلیل است که ممکن است تا وسط کتاب جلو بروید ولی ناگهان احساس ناراحتی و اندوه آنقدر شما را فرا بگیرد که نتوانید ادامه دهید. من از تعدادی از دوستانم ( همه دختر ) هم شنیدم که میانه راه کتاب را کنار گذاشتهاند.
یکی دیگر از دلایلی که ممکن است کتاب زیاد خوشایند نباشد، این است که سه دختری که در کتاب به تصویر کشیده شدهاند، بسیار ضعیف و کم توان ( در افکار خود ) هستند و همه دختران قطعا اینگونه با مسائل برخورد نخواهند کرد! و پسرانی که کتاب را میخوانند ممکن است به اشتباه این تصور را داشته باشند که با دنیای دختران آشناتر شدهاند.
یکی از نکات مثبتی که به من انگیزه دوباره شروع کردن داستان را داد، موضوع تقریبا اصلی داستان یعنی اپلای بود. گفتهها و تصمیمها و تناقضات به قشنگی به تصویر کشیده شده بودند. دوراهی تصمیمات سخت و درگیر شدن در موقعیتهای سختی که راه فراری از آنها نیست. شاید ذهن آشفته کسی را که میخواهد تصمیم بگیرد، کمی آرامتر کند یا شاید حتی آشفتهتر!
با تمام این احوال، خواندن کتاب، توصیه میشود و حتما در گوشه ذهن داشته باشید که زمانی کتاب را بخوانید که حال خوشی دارید، چون با خواندن کتاب ممکن است کمی حالتان گرفته شود!
درباره این سایت